جدول جو
جدول جو

معنی ضبط کرنا - جستجوی لغت در جدول جو

ضبط کرنا
تصادر کردن، مصادره کردن، ضبط کردن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
حفظ کردن، تصرف کردن بملکیت گرفتن، بایگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
للتّسجيل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
Impound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
saisir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
差し押さえる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کتاب کردن، رزرو کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تقویت کردن، برای تقویت، قوی کردن، محکم کردن
دیکشنری اردو به فارسی
مشکوک بودن، مشکوک شدن
دیکشنری اردو به فارسی
ضرب کردن، برای ضرب کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
ضبط کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
জব্দ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
ยึด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
kuchukua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
el koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
압수하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
扣押
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
להחרים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
menyita
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
जब्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
in beslag nemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
incautar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
sequestrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
apreender
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
skonfiskować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
конфіскувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
pfänden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضبط کردن
تصویر ضبط کردن
конфисковать
دیکشنری فارسی به روسی
ضمیمه کردن، ادغام کردن
دیکشنری اردو به فارسی